امام صادق ع، پدر "علم جدید"(2) (تعریف درست "علم"، ترکیب عقل و تجربه)
شهادت امام جعفر صادق ع _ دانشگاه آزاد اسلامی مشهد _ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
امام صادق(ع) در تفاوت دانشگاه توحیدی و دانشگاه سکولار در همین رساله یک تعبیری دارند. یک جایی بحثهای پزشکی راجع به بدن و اعضای بدن دارند – دقت کنید دانشگاه اسلامی در تمدن اسلامی – خودشان بعد از توضیحاتی میفرمایند آن چیزی که من شرح کردم با توضیحاتی که من الآن دادم با توضیحاتی که الآن پزشکان در نوشتهها و تحقیقاتشان میآورند لزوماً تطبیق نمیکند. یعنی دارند سیگنال میدهند که من خیلی جلوتر از زمان دارم میگویم، اینها خیلی از چیزهایی که من میگویم دانشمندان الآن متوجه نیستند. ضمن این که از این زاویه هم نگاه نمیکنند به سلامت بدن فکر میکند اما به بدنساز یعنی خداوند فکر نمیکند. ارتباط بین فیزیک و متافیزیک را قطع کردند. من به گونهای توضیح دادم سر نخ دادم نه این که وارد شده باشم در هر موضوعی یک سر نخی دادم پس، از این به بعد دانشگاهها در جهان اسلام و در دنیا 1) سراغ تحقیق دقیق تجربی و ریاضی در همین عالم طبیعت بروند از بدن انسان تا جانوران، تا گیاهان، تا سیارات، منظومهها تا کره زمین، تا اقیانوسها، انواع ماهیها، پرندگان، حیوانات همه چیز تا مکانیک، حرکت، فیزیک. این اولاً سر نخ علم جدید است. ثانیاً فرمودند آنچه که من میگویم با آنچه که الآن دانشمندان و پزشکان میگویند بعضیهایش متفاوت است یعنی اینها هنوز اینها را نمیفهمند بعدها معلوم میشود. و روش بحث من فرق میکند. همین پزشکی ممکن است در یونان و ایران و غرب و هند باشد ولی منفک از آموزه الهی، یعنی انگشت اشاره به سوی خدا و مبدأ و معاد نباشد. ولی میفرماید من به گونهای از علوم طبیعی و تجربی با شما سخن گفتم از بدن و... که به شفای جسم شما و شفای روح شما هر دو با هم سخن گفتم. جسم و روحتان را تفکک نکردم. یعنی ظاهر و باطن، جسم و روح.
دانشگاه اسلامی و تمدن اسلامی باید دقیق در حوزه جسم و ماده، و دقیق در حوزه فراماده و معنا، و همه اینها را با هم ببیند نه منفک از هم. این خط دانشگاه اسلامی است. این تعابیر امام صادق(ع) است. فرمودند در دانشگاه اسلامی مصلحت دین و دینا بید با هم دیده شود. جسم و روح را از هم جدا نکنید تفکیک نکنید با هم ببینید.
بعد مواد و چند نمونه از آن را عرض کنم که ایشان ذکر میکنند میگوید اولاً شما بروید تحقیق کنید. به مفضّل میگوید همین بدن را که شما دارید با آن کارهای عادی میکنید و فکر میکنید هیچ اتفاق خاصی نمیافتد میفرماید میدانی همین لحظه که تو داری کار انجام میدهی برای یک ثانیه تو چند میلیون بلکه چند میلیارد اتفاق دارد در بدن تو میافتد همه با هم منظم و هماهنگ تا تو یک لحظه دستت را بالا بیاوری و پایین بیاوری. شاید یک میلیارد پدیده و حادثه همزمان دارد در بدن تو یک نفر اتفاق میافتد که تو اینجا نشستی سرت را تکان میدهی. همین الآن یک میلیارد اتفاق همزمان افتاد. فقط در جسم. میپرسند میدانید طول رگها در بدنتان چقدر است؟ الآن میگویند که رگهایی که در بدن شماست کل کره زمین را میشود با آنها دور زد. امام(ع) میگویند که میدانید کل این بدن چگونه با دقت لولهکشی شده است؟ کجای بدن چه مقدار خون برسد؟ چه زمانی برسد؟ چه موادی در خون باشد؟ فرمودند شما میدانید بدنتان از طریق خون دارد تنفس میکند و تغذیه میشود؟ خب چه زمانی اینها را فرمودند؟ اینها همه حرفهای تازه است.
پس یکی بروید تحقیق کنید «فَکِّر». دوم) از منظر الهی نگاه کنید. یعنی فقط نگویید عجب طبیعتی! طبیعت چیست؟! مگر ما خانم طبیعت و آقای طبیعت داریم؟! طبیعت یک اسم است که ما روی کل اینها گذاشتهایم. اسم کل اینها را طبیعت گذاشتهایم. طبیعت یک کسی نیست. طبیعت این کارها را میکند. طبیعت کیست و چیست! فرمودند این اتفاقاتی که میبینید اینها اتفاقی نیست، شانسی نیست، خودبخودی نیست، این کار ماده نیست. ماده دارد رهبری میشود. تحت ربوبیت خداوند است. هر لحظهای که خون در رگتان حرکت میکند و نفستان توی شش میآید و میرود و نبضتان میزند، هر لحظه خداوند دارد این بدن را مدیریت میکند. مگر تو داری بدن خودت را اداره میکنی؟ شما دستور میدهید خون در بدنتان حرکت کند؟ اصلاً شما چه کاره هستید؟ اصلاً شما نمیدانید دارد چه کار میشود؟ ما از این بدن داریم استفاده میکنیم. اصلاً من و شما نمیدانیم در این بدن چه اتفاقاتی میافتد. به ما گفتند همه کارها را میکنید این بدن تحویل تو. به دستور تو، این دست بالا بیایید و پایین برود. ولی تو چه میدانی که خون در این بدن چه کار میکند؟ حرکت میکند، تنفس، تغذیه، ریه، قلب، کبد، هر کدام اینها دارند کارهای خودشان را میکنند مگر تو داری دستور میدهی و مگر تو داری بدنت را مدیریت میکنی؟ که کبد الآن این کار را بکن. تو اصلاً نمیتوانی نفس نکشی. نمیتوانی پلک نزنی. چشم تو را چه کسی دارد مدیریت میکند؟ در اختیارت گذاشتهاند و شما فکر میکنید مسلط هستید و همه چیز را میدانید در حالی که هیچی نمیدانید. و بعد فرمودند هم دقیق و تجربی نگاه کن و هم الهی.
امام صادق(ع) میفرمایند بنا را بر این بگذارید که در عادیترین مسائل نباید اینطوری باشد ولی بپرس که چرا اینطوری است؟ میپرسند چرا چوب پنبه روی آب میایستد چرا زیر آب نمیرود؟ میگوید این همه میبینید که چرا چوب روی آب میایستد؟ یک بار از خودت سؤال نمیکنی که چرا روی آب میایستد و زیر آب نمیرود؟ چه نظمی؟ امام صادق(ع) در این رساله یک عالمه سؤال در حوزه علوم تجربی و ریاضی و طبیعیات مطرح میکنند. هم سؤالات فنی و طبیعی است و هم سؤالات متافیزیک و ماوراءالطبیعی است. میگویند این جنین در رحم مادر، همه انسانها در بدن مادرشان خلق میشوند. همه من و شما بدنهایمان از طریق مادرهایمان درست شده است. خداوند از طریق بدن زن، انسان خلق میکند و لذا بدن زن، نسبت به بدن مرد حساسیتش بیشتر است. این بدن مجرای خلقت الهی است. خدا هر روز خالق است نه این که یک بار اول انسان را خلق کرده و رفته است! همین الآن خداوند مدام دارد انسان خلق میکند همینهایی که به دنیا میآیند خلق است از طریق بدن زن و بدن مادر. امام صادق(ع) فرمودند هرچه میبینید بگویید چگونه و چرا؟ آنچه که علم جدید میگویند بر اساس این دوتا سؤال است که هرچه میبینید رد نشوید بگو 1) دقیق چه اتفاقی میافتد؟ 2) چگونه اتفاق میافتد؟ 3) الهیاتی هم بکن چرا این اتفاق میافتد؟ حکمت، این که حساب و کتاب دارد نه این که فقط چگونه. چرا هم بگویید.
این جریانهای نگاه سکولار به علم و دانشگاه غیر دینی، میگویند چرا را ولش کن ما به غایت و علت و حکمت کاری نداریم، چرا را ولش کن فقط بپرس چگونه؟ امام صادق(ع) فرمودند نه؛ این علم ناقص است. راجع به همه چیز بپرسید چگونه؟ و بپرسید چرا؟ میفرماید انسان در بدن یک انسان دیگر خلق میشود در جایی که شما نمیبینید و دستتان به او نمیرسد. خود مادر هم نمیداند در بدنش دارد چه اتفاقاتی میافتد؟ چه میداند چه میشود؟ مگر او دارد میکند. خداوند در این بدن، یک بدن دیگری را دارد تولید میکند و خلق میکند. میپرسند که دقت کردید چرا و چگونه – هر دویش – یک انسان آنجا کمکم از خون، از ماده چی، بعد خون، و بعد... چگونه دارد مرحله به مرحله دارد خلق میشود و هر مرحله دارد تکامل اتفاق میافتد و آماده و آمادهتر برای مراحل بعدی زندگیاش میشود و بعد برای تولد و ورود به عالم طبیعت؟ ورود به دنیا؟ به او شکل و صورت داده میشود. شما نمیبینید این مراحل تحول جنین در رحم مادر را هم آنجا امام صادق(ع) توضیح دادند. آن موقع که کسی اینها را نمیدیده، این دوربینها که نبوده، امام صادق(ع) مثل این که دوربین هست دقیقاً توضیح میدهند که بدن این انسان چگونه خلق میشود و چگونه این لحظه به لحظه و روز به روز و هفته به هفته تدبیر میشود تا انسان استوار کامل میشود و بعد برای تمام نیازهایش اعضایی تعریف میشود. این بدن اکسیژن میخواهد باید برایش بینی و ریه و شش آماده بشود. این بدن احتیاج به تغذیه دارد باید جهاز هاضمه از لب و دندان و دهان تا مری، تا معده، تا مخرج آماده بشود. این باید با عالم ارتباط معرفتی برقرار کند 5 حس برای 5 محسوس برایش ایجاد میشود. یک تیکه چربی باید تبدیل بشود به چیزی که از طریق آن نور و اندازه و فاصله و رنگ را بفهمیم. یک تیکه غضروف برایش بوجود بیاید که از طریق هوا با صدا آشنا بشود. برای پوستش چه اتفاقاتی بیفتد. داخل این بدن، قلب، کبد، هر کدام درست به موقع، سر وقت، نه زودتر، نه دیرتر، تمام احشاء و جوارح میلیمتر به میلیمتر دارد طراحی و خلق میشود و مدیریت میشود. استخوان چقدر با چه اندازه؟ چه وقت؟ از چه وقت شروع به رشد کند؟ چقدر رشد کند و چه زمانی رشد متوقف بشود؟ چقدر رشد کند و این رشد چه زمانی متوقف بشود. اصلاً اگر قرار بود متوقف نشود شما همینطور استخوانهایتان بزرگ میشد تا بترکید! تا کجا استخوان باید رشد کند؟ چه زمانی باید متوقف بشود؟ سرعت رشد چه زمانی زیاد باشد و در چه سنی کم باشد؟ چرا؟ امام صادق(ع) میگوید همه اینها را دقت کنید همینطور نگویید ما آدمها را دیدیم این آدمها هر کدامشان هزارتا کارخانه در بدنشان است. یک میلیارد اتفاق دارد میافتد، این اتفاقات را بشناسید ارتباط اینها را با هم و ارتباط آنها را با عالم معنا بشناسید بگویید چگونه و چرا؟ فرمودند پی و چربی در بدن چه کار میکند؟ غضروفها، مغز، عصب، رگها. بعد که کودک این وارد این دنیا میشود – همه اینها روایات امام صادق(ع) است تعابیر ایشان است- میگوید چنان اعضای این بدن همه با هم تناسب دارند و هماهنگ هستند که کوچکترین ناهماهنگی پیدا بشود جیغ میزند، داد میزند و یک خللی در زندگیاش بوجود میآید! بعد میگوید شما توجه نمیکنید وقتی این بچه به دنیا میآید نسبت چشم و گوش و بینی و دهانش با همدیگر و کلهاش با بقیه بدن، نسبتش چگونه است؟ بعد همه اینها دارد رشد میکند ولی نسبت آن ثابت است یعنی یک مرتبه یک دست از یک دست دیگر دو برابر آن دست دیگر رشد نمیکند. پاها زیادتر از دستها رشد نمیکند. نسبت اینها با همدیگر برقرار، منطقی و زیبا میماند و این سیر هست و هست تا آنهایی که تقدیرشان هست که به سن بلوغ و به کمال برسند، برسند. بعد امام صادق(ع) سؤال میکنند که چرا حواستان پرت است و به این پیچیدگیها و حکمتها توجه نمیکنید؟ آیا در همین عالم ماده لطف خدا را نمیبینید، علم خدا و حکمت خدا را نمیبینید و قدرت او را نمیبینید؟ میفرماید روی همه چیز علامت سؤال بگذارید. یک جای دیگر امام صادق(ع) میگویند روی استخوانبندی و اسکلت بدنتان علامت سؤال بگذارید. میگویند که مفضّل شاید بین همه موجودات حیوانات، انسان است که سر پا کامل میایستد و روبرویش را میتواند نگاه کند بقیه حیوانات سرشان پایین است حتی میمون هم میتواند سر پا بایستد ولی او هم غالباً سرش پایین است. امام صادق(ع) میگوید این توجه که بدن انسان طوری ساخته شده که این را میشود گفت یک نوع شرافت و کرامت است که به انسان داده میشود که برخلاف بقیه حیوانات چهارپا نیست مستویالقامت است میتواند سر پا بایستد میتواند سرش را بالا بگیرد میتواند روبرو و بالا را نگاه کند. طوری آفریده شده که میتواند بایستد، میتواند راست بنشیند میتواند طوری بنشیند که اعضای بدن و دستهایش روبروی اشیاء باشد. شما هر حیوانی را تصور کنید مثل اسب، گوسفند یا هر حیوان دیگری، اینطوری نمیتواند بنشیند، اینطوری نمیتواند بایستد و راه برود و زندگی کند. میگوید یک طوری ساخته شده که بتواند روبروی همه چیز بنشیند و بایستد و با دستهایش کار کند اگر مثل چهارپاها به رو افتاده بودی میتوانستی کار انسان را بکنی؟ میتوانستی معماری و صنعت و کشاورزی و کار و تولید علمی و اقتصادی بکنی؟ امام صادق(ع) از خودتان سؤال نمیپرسید که این چشم و گوش و لامسه چرا برای هر کدامشان یک وظیفهای تعریف شده است؟ این تفاوت انسان با بقیه، میگوید چرا چشمهایتان را بالاترین قسمت بدنتان مثل مناره روی کله گذاشتهاند؟ یک بار سؤال کنید چرا چشمتان را وسط شکمتان نگذاشتهاند؟ اگر چشمها روی پاهایتان بود چه میشود؟ اگر چشم کف دست بود میخواستید چه کار کنید؟ نگویید که یعنی چه؟ این اتفاقی که افتاده و بدن ما و شما اینطوری است خب از اول همه همدیگر را همینطوری دیدیم میگوییم خب معلوم است باید اینطوری باشد! امام صادق(ع) میگویند بر چه اساسی باید اینطوری باشد؟ حکمت را در آن نمیبینید؟ میفرماید چشمها مثل چراغهایی مثل مناره سر. این بدن مثل مناره و کله آن بالای بالایش، خداوند چشم را آنجا گذاشته تا از آن بالا به محیط حرکت و فعالیت خود در بالاترین نقطه اشراف داشته باشد. هرچه چشم پایینتر بود آسیبپذیرتر بود و در معرض آسیب قرار میگرفت. چرا در بالاترین نقطه قرار میگیرد؟ اگر چشم در بخش پایین بدن یا در دست و پا بود، اگر اینجا مچ دست چشم بود همه میگفتند خب طبیعیاش همین است باید اینطوری باشد. مثلاً میگفتند یک کسی به دنیا آمده چشمش توی کلهاش است، همه میگفتند عجب! مگر میشود چشم در کلهاش باشد؟ چشم که باید اینجا باشد. امام صادق(ع) میپرسند خب یک تأملی بکنید که چرا اینطوری است؟ یک جایی گذاشتند که در معرض کمترین ضربه و آسیب باشد دورتر از همه اتفاقاتی که ممکن است این پایین بیفتد. چشم مستقیم با ابزار کار نباید در ارتباط باشد. دست و پایتان مستقیم در ارتباط با اشیاء و حوادث باشد. چشم در امنترین نقطههاست. بعد میفرماید اگر چشم را مثل شکم و پشت، وسط بدن میگذاشتند چه آسیبهایی متوجه آن میشد و امکان اشراف نداشت. بعد این سرتان را طوری آفریدند که میتو انید 180 درجه بچرخانید و اطراف را دیدهبانی کنید. بعد اگر پشت سرتان هم چشم بود میخواستید بخوابید، بعد میگویند چشم را در گودی گذاشته است. مثل فرض کنید این حدقه نبود چشمتان بیرون میزد! دوتا چشم ورقلمبیده بود بیرون، میگوید دوتا گودالی طراحی شده که اینها آنجا حفاظت بشوند و در حلقهای از استخوان حفاظت بشوند بعد پرده روی آن گذاشته که این مدام باز و بسته میشود، کنترل میشود و در برابر نور، هوا، آلودگی هوا، باد کنترل یا مدیریت بشود این چشمتان کره کره دارد مدام میآید و میرود و این رطوبت چشم شما را تنظیم میکند و... رگهایی که در چشم است، خون چطوری حرکت میکند؟ خیلی نکات عجیب است و این که چگونه باید به این عالم نگاه کنیم.
میفرمایند هیچ عضوی از بدن بهتر از سر برای تعبیه چشم نبود. و حواس اصلی انسان هر 5 حواس تو اتاق فرمانشان در کلهتان است. یعنی حواس و پوستتان و مرکز حواستان را همه را در سرتان گذاشتهاند یعنی بینی شما که بو استشمام میکند و بو را تشخیص میدهد در بالاترین نقطه بدن و حفاظتشدهترین نقطه بدنتان سرتان است. گوش که صدا میشنود در سر است، زبان که مزه را میچشد در سر است، چشم همینطور. اما در عین حال میفرماید اگر بقیه بدنتان حس نداشت فقط باید از طریق سر و چشم و گوشتان حس میکرد شما باز بدنتان کور بود. اما خداوند پوست بدنتان را طوری آفریده که شما با پوست بدنتان گرما، سرما، زبری، نرمی، همه را کاملاً حس میکنید یعنی این پوست غیر از این که مثل یک کیسه کل بدنتان را دارد حفاظت میکند که آش و لاش نشوید و استخوان و عضله و امحاء و احشاء همه را دارد کنترل میکند در عین حال، از این طریق به کل بدن تو دارد اکسیژن و نور میرسد. و اینها میداند چه چیزی را از بیرون بگیرد و چه چیزهایی را دفع کند. فرمودند 5 حس به شما داده شد تا 5 محسوس را درک کنید و هیچ محسوسی نباشد که از قدرت درک و دایره علم و معرفت شما خارج باشد. اگر چشم نداشتید رنگها و صورتها را تشخیص نمیدادید. اما برعکس اگر رنگ و صورت بود ولی شما چشم نداشتید میگوید این نسبتی که خداوند در تو تعریف کرده با آن چیزی که در بدن توست، بین انسان و جهان تناسب آفرید. اگر تو چشم داشتی ولی بیرون رنگ نبود، صورت نبود، این چشم به چه درد تو میخورد؟ اگر بیرون رنگ بود صورت بود تو چشم نداشتی، میفرماید این تناسب بین اینها اتفاقی است؟ اگر گوش بود و صدا نبود، اگر صدا بود و گوش نبود. اگر گوش بود، صدا بود، اما صداها طوری بود که پرده گوش را پاره میکرد چنان که امام صادق(ع) میفرماید اینقدر انواع صداها همین الآن هست که خداوند کاری کرده که شما آن صداها را نمیشنوید اگر بشنوید یک لحظه نمیتوانید به زندگی ادامه بدهید. میدانید صدای خیلی خیلی بلند تا سکته و مرگ آدم را پیش میبرد مخصوصاً که سن آدم بالاتر برود میفهمیم. سابقاً بچه بودیم داد و قال میکردیم میدیدیم اینها که سنشان بالاست مدام میگویند ساکت! میگفتیم برای چه میگویند ساکت؟ حالا که خودمان در این وضعیت هستیم میفهمیم. یکی آن طرف یک دادی میزند توی دلمان یک فحشی به او میدهیم! بعد بلند میگوییم عزیزم ساکت باش یعنی خفه شو! برای این که احساس میکنم این دوتا داد دیگر بزند سکته را زدهام! امام(ع) میفرماید شما میدانید که چه صداهایی همین الآن در این عالم هست و شماها نمیشنوید؟ گوش تو الآن بعضی از صداها را میشنود؟ اغلب صداها را نمیشنوید نباید هم بشنوید. اگر آن صداها را بشنوید اصلاً خوابتان نمیبرد آرامش ندارید. مغزتان هنگ میکند. بیرون چه اتفاقاتی باید بیفتد و چه اتفاقاتی نیفتد بعد تو با کدامهای آنها چه رابطهای برقرار کنی یا نکنی؟ اصلاً ما چرا در کره زمین میتوانیم زندگی کنیم؟ میدانید میلیاردها ستاره و سیاره است که ما نمیتوانیم آنجا زندگی کنیم اصلاً برای ما آنجا امکان زندگی نیست. الآن همه جا دارند میگردند ببیند که کجا آثاری از آب هست که بفهمند از این نوع حیات میشود. قرآن هم میفرماید که «جعلنا من الماء» یعنی ما همه چیز را از آب زنده کردیم. یعنی هرجا میخواهید زندگی هست یا نیست؟ ببینید آب هست یا نیست؟ اتفاقاً اینها الآن در مریخ و این طرف و آن طرف دنبال آب میگردند، بخاری، آبی، چیزی. همین که تعبیری که قرآن ذکر میفرماید. میفرماید اگر صدا بود و گوش نبود صدا چه فایدهای داشت؟ بقیه حواس هم همینطور است عکس آن هم هست. اگر صدا نبود و گوش بود به چه کار میآمد؟ امام صادق(ع) میفرماید بروید دریابید که هر جزء کوچکی از این بدن که به چشم نمیبینید برای چه درست آفریده شده؟ و چه نیازی دارد و چه نسبتی دارد و چه مابهازایی در این عالم دارد؟ برای هر حسی محسوسی است و هر محسوسی حسی که آن را درک کند. اینها فلسفه علوم تجربی است. فلسفه علوم طبیعی و حسی است. این فلسفه علم آزمایشگاهی و مشاهده است.
فرمودند اگر فقط حس شما بود و آن محسوس، این دوتا چطوری بهم وصل میشد؟ چطوری گوش شما با منبع صدا ارتباط برقرار میکند؟ میفرماید این وسط یک چیزهایی آفریده شده که این دوتا را بهم وصل میکند. فرمودند مثلاً هوا بین گوش شما و منبع صدا ارتباط برقرار میکند اگر هوا نبود امواج صوت نبود شما صدا را نمیشنیدید. اینها حرفهایی است که جدید است و قرن اخیر اینها را فهمیده ولی امام(ع) در هزار و چند صد سال پیش دارد اینها را میگوید. میفرمایند که اگر بین حس و محسوس چیزهایی که خدا خلق کرده نبود، مثلاً نور نبود، مثلاً چشم بود اشیای مادی هم بودند ولی نور نبود شما نمیدیدید، گوشتان بود، منبع صدا بود ولی هوا نبود شما صدا را نمیشنیدید. در واقع باز دارند مکانیزم شنوایی و مکانیزم بینایی را و علم نورشناسی را و علم موجشناسی را تحقیق و بررسی امواج را و صوت را و امواج انرژیها را دارند تعریف میکنند. میفرمایند اگر نوری که رنگ و صورت را برای چشم آشکار میکند نبود و چشم نمیدید اگر هوایی نبود که موج صدا را به گوش برساند، گوش بود و چیزی به درد تو نمیخورد، و از این قبیل.
میفرماید اگر کسی در تک تک اینها بیندیشد درست تجربه و احساس کند، درست دقت کند و درست نتیجه بگیرد و در لوازم همه ادراکات تجربیاش عقلش را هم به کار بیندازد آیا نخواهد فهمید که در سراسر این عالم حکمت، رحمت، قدرت و عدالت دارد موج میزند؟ و بعد چطور میشود حکمت و رحمت و عدالت و قدرت باشد و «القادر، العلیم و الحکیم» نباشد. و چطور میشود که الحکیم یکی باشد و القدیر یکی دیگر باشد؟! چطور میشود العلیم یک خدا باشد و الحکیم یک خدای دیگر باشد؟ میفرمایند اگر عقلتان را به کار بیندازید از همین علوم تجربی به الهیات وصل میشوید و از الهیات به اینها وصل میشوید. امام صادق(ع) امثال اینها را میگویند هر فصلی که از این عالم طبیعت را توضیح میدهند بعد میگویند که آیا این حکمت نتیجهاش این نیست که این عالم هدفی دارد؟ تقدیر و تدبیری است و در سراسر این عالم لطف و آگاهی و خبر نمیبینید؟ اینها خبر مهمی نیست؟ و چطور میشود خبر باشد و خبیر نباشد؟ چطور میشود لطف در این عالم میبینید لطیف را نمیبینید؟ چطور میشود که شما واقعاً دانشمند علوم تجربی باشید ولی سکولار، لائیک و ماتریالیست باشید؟ باید عقلتان را تعطیل کنید تا ماتریالیست باشید.
بعد مفضّل میپرسد که آقا آنهایی که چشم ندارند یا گوش ندارند اینها چه میشوند؟ امام(ع) میفرماید که آن هم حساب دارد آن هم حکمت دیگری است. اولاً بفهمید که این نعمتهایی که دارید میتوانستید اینها را نداشته باشید اگر یک کسانی کور و کر نبودند شما اصلاً نمیفهمیدید که ممکن بود اینها را اصلاً نداشته باشید. دیدید گاهی یک کسانی به دنیا میآیند مثلاً چشم وسط پیشانیاش هست، یک کسی میآید دوتا کله دارد، یکی میآید 8تا انگشت آمده و یک انگشت هم از اینجا بیرون آمده است. یکی کر به دنیا میآید. یک موارد خاص محدود اینطوری به دنیا میآیند که اولاً فایده آن برای کل بشر است که فکر نکن آن چیزی که شده حتماً باید میشده، یک جبر قطعی است. نخیر، اینطوری هم میشود. این را اولاً بفهمیم که فایدهاش برای همه بشر است یکی از فوایدش این است. بعد امام(ع) میگویند حالا راجع به آن کسی که این مشکل را دارد توضیح میدهند که او (کسی که غیر عادی است) چه وضعی دارد. مثلاً عضو یک ادراکاتی را مادرزاد ندارد و معیوب به دنیا میآید قضیهاش چیست؟ راجع به این میفرمایند این را بفهمید که گاهی میبینید کسانی چشم ندارند، گوش ندارند یا میبینید یک کسانی اصلاً عقل ندارند، همه چیز دارد ولی رفتار عادیاش را نمیتواند مدیریت و مهندسی کند کارهای احمقانه و خندهدار میکند، به خودش و بقیه صدمه میزند. شما فکر نکنید باید همه چیز همینطور عادی میبوده. سلولهای مغزی یک کمی جابجا بشود، رگ یک لحظه دیرتر برسد تو همینطوری میشوی. یک اختلال کوچک بین این یک میلیارد پدیده اتفاق بیفتد فلج میشوی، نمیتوانی حرکت کنی. کلهات را نمیتوانی حرکت بدهی. چشمت میایستد دیگر نمیتوانی تکانش بدهی یا یک مرتبه هیچی نمیبیند. اصلاً زندهای یک لحظه بعد مُردی دیگر تکان نمیخوری! چند روز بعد کِرم میگیری. میفرماید خود دیدن این حوادث خاص، معنیاش این است که چه سیستم دقیقی است که دارد مدیریت میشود. اگر همین چشم را به شما نداده بود شما نمیدانستید که قدمتان را کجا میگذارید؟ ببینید زندگی چقدر مشکل میشد؟ رنگها را تشخیص نمیدادیم، زیباییها را نمیدیدیم، یک گودال جلوی پایت بود نمیتوانستیم ببینیم با کله توی گودال میرفت. دشمنی به ما حمله میکرد یک انسان خطرناکی، حیوان خطرناکی به تو حمله میکرد تا حسابت را نمیرسید نمیفهمیدی! اصلاً تشخیص خطر، قدرت دفاع، امکان نوشتن و تبادل اندیشه و انتقال تجربیات وجود نداشت، انتقال سیاحت، تجارت، صنعت، ریختهگری وجود نداشت و دقیقاً اگر این عقل را، این سرعت حافظه، هوش، محاسبه یعنی شما در لحظه دارید هزارتا محاسبه در این کلهتان اتفاق میافتد خودت وارد نیستی او خودش دارد این کارها را میکند. مثلاً شما الآن نشستید چشمهایتان را میبندند توی اتاق بغلی میبرند یک لحظه چشمتان را باز میکنید میبینید کسری از ثانیه، از طریق این چشم اطلاعاتی به مغز میرسد و در مغز هزارتا محاسبه همزمان به سرعت در کسری از ثانیه صورت میگیرد یعنی دقیقاً میفهمی که من الآن در چه اتاقی هستم، ابعاد آن چقدر است، چه چیزهایی در اتاق بود، کدامهایش خطر است، کدام نیست، کجا تهدید است، کجا فرصت است، اگر بخواهم این کارها را بکنم چقدر وقت است؟ تمام این محاسبات به این سرعت انجام میگیرد. امام صادق(ع) میفرمایند چطور نمیفهمید که این کارها دارد از جای دیگری مدیریت میشود؟ تو که این کارها را نمیکنی این امکانات را به تو دادند ولی تو نمیکنی. تازه بکنی تو خودت از کجا آمدی؟ تو باید میبودی؟ تا واجبالوجودی؟ تو چرا هستی به جای آن که نباشی؟ میتوانستی نباشی چرا هستی؟ این اتفاق، فرمودند اگر در ذهن شما محاسبات انجام نمیشد مثل یک سنگ در حال سقوط بودید. صبح را نمیتوانستید به شب برسانید اگر عقلتان یک لحظه درست کار نکند. خودت پدر خودت را درمیآوری. کسی که نمیشنود یک اتفاق افتاده، یک عضو او از کار افتاده است لذت گفتگو را نمیچشد. تمام زندگی این عالم به سکوت میگذرد. کلاً خوب است که در سکوت بودید؟ لذت گفتگو، شنیدن و گفتن و مخاطره و محاوره را نمیتوانستید تجربه کنید. اگر این گوش نداشتید نمیشنیدید یا اگر این گوش بود و نمیشنیدید یا نبود، نغمههای دلربا، صداهای خوش، آهنگهای خوش، دیگر نمیشنیدید. اصلاً تفاوتی بین آهنگ خوب و بد برایتان معنا نداشت بعد میدیدید بقیه دارند با هم حرف میزنند تو هیچی نمیشنوی خیلی ملالآور است و سخت است.
یک روایت هم دیدم که پیامبر(ص) فرمودند اگر کسی گوشهایش نمیشنود در حضور او با همدیگر نگویید و بخندید. دارید به او توهین میکنید و شکنجهاش میکنید مگر آنچه که به هم میگویید یک جوری به او بفهمانید. همین زبان اشاره. فرمودند یک صدقه بزرگ و یک عبادت بزرگ این است که به اینهایی که معلول هستند گوش و چشمشان درست کار نمیکند با اینها آموزش بدهید که چطوری اینها بفهمند و در گفتگوهای شما اینها هم مشارکت کنند. این یک صدقه بزرگ است. اینهایی که زبان اشاره بلد هستند میگویند این یک عبادت است یک صدقه بزرگ است. فرمودند هرکس کمک کند یک ناشنوا و یک نابینا در جمع مشارکت کند تک نیفتد و تنها نماند معلولیت دارد این یک عبادت بزرگ است. خب حالا اینجا امام صادق(ع) میگویند یک لحظه خداوند این گوش را از شما بگیرد و دیگر نشنوید چقدر سخت است وقتی میبینید همه دارند با هم حرف میزنند، میگویند، میخندند، تو اصلاً نمیدانی بیرون چه خبر است؟ رابطهات با بیرون سخت است. مثل یک غایب و مثل یک مرده بین زندهها. اصلاً از هیچی باخبر نیستی همه چیز را میبینی زندهای ولی انگار نمیبینی و انگار مردهای! بعد میفرمایند حالا بفهم که شنیدن چه نعمت بزرگی است و خداوند چه خدمتی به تو کرده است بعد بپرس که چطوری صداها را میشنوی؟ چه اتفاقی اینجا میافتد؟ میگوید اگر عقل نداشته باشی با حیواناتی که عقل آنها کم است و در چنگ انسان اسیر هستند چه فرقی داشتی؟ باز حیوانات که عقل ندارد غریزه دارد و همان غریزه راهنماییاش میکند تو که همان غریزه را هم نداری، یعنی غریزه انسان از حیوانات ضعیفتر است قویتر نیست او با غریزهاش میفهمد که سریع باید کجا فرار کند با سرعت صد کیلومتر در ساعت در میرود تو که نمیتوانی این کار را هم بکنی. اگر این عقل نبود چطور حتی از قدرت غریزی حیوان هم که محروم هستی.
فرمودند نمیبینید انسان، عقل، ویژگیهای مختلفی که هر کدام از اینها نباشد یا ناقص باشد زندگی فلج است این آفرینش کامل چیست و چراست؟ این رساله خیلی مفصل است من فقط یک بند آن را برای شما عرض کردم. یک صفحهاش را فقط گفتم. او میپرسد که آقا اینهایی که کور و نابینا هستند، ناشنوا هستند مخصوصاً مادرزاد، حکمت اینها چیست؟ زجری که اینها میکشند بالاخره یک مشکلاتی دارند. امام(ع) میفرماید که خدای عادل به هیچ کس اجازه نمیدهد ستم بشود. اگر کسی... یا خود ما مقصر هستیم داریم تند رانندگی میکنیم تصادف میکنیم کور میشویم، فلج می شویم خب تقصیر خودمان است در عین حال همان را هم خداوند بیاجر نمیگذارد. میدانید که در روایت داریم خداوند فرمودند مؤمن خار به پایش میرود برایش اجر نوشته میشود. تب میکنی زجر میکشی پاداش دارد. کافر نه، همان زجر و تب برایش عذاب است ولی برای مؤمن بلا یعنی امتحان است و مقدمه پاداشهای بزرگ است. فرمودند اولاً آنهایی که در مشکل خودشان نقشی ندارند قطعاً خدای متعال در آخرت هزار برابر آنها را جبران خواهد کرد. امام صادق(ع) میفرمایند طوری که آرزو میکند کاش در دنیا بودم ده تا عیب دیگر هم داشتم. اینطور خداوند جبران میکند.
یک روایت دیگر هم بگویم برای اینهایی که بیماریهای مزمن دارند یا بیماردار هستند. بعضی از خانوادهها هستند که 20- 30 سال است فرزندش را، یا همسرش را، یا پدر و مادرش مریض هست که مدام باید زیر او را پاک کند، مدام دارو بگیرند تزریق کنند و... به بعضی از خانوادهها واقعاً سخت میگذرد. این روایت را هم در خانوادههایی که اینطوری بودم عرض کردم دیدم تعدادیشان دارند گریه میکنند بعد آمدند گفتند که کسی این روایت را 20 سال پیش برای ما میخواند. در این 20 سال زجر برای من تبدیل بشود به لذت.
روایت این بود پیامبر(ص) فرمودند که اینهایی که در دنیا تمام عمرش مثلاً 30 سال مریض است یا معلول است یک مشکلی دارد یا در خانواده باید مریضداری کند پیامبر(ص) اینها اهل بهشت هستند و خداوند حیا میکند که بگوید این 40- 50 سال، 30 سال با مشکلات زندگی کرد باز ما این را دوباره حساب کتاب کنیم؟ خداوند به اینهایی که بیماریهای سخت و طولانی داشتند یا بیماران سخت و طولانی دارند مورد عفو و رحمت خدا هستند و بسیاری از گناهانشان بخشیده شده و میشود و اهل بهشت هستند. این را که من گفتم دیدم بعضی از این خانوادهها زیر گریه زد. حتی یک خانمی هم بود که حجاب درستی هم نداشت گفت از این روایات چرا برای ماها نمیخوانند من اصلاً نمیدانستم که اینطوری است، تمام عقده 30 ساله من تمام شد من 30 سال است که دارم زجر میکشم بارها با خودم گفتم از همسرم جدا بشوم، برای چه من باید فدای همسرم فدای یکی دیگر بشوم؟ بچهام هم معلول به دنیا آمده، آخه این چه زندگیای است که از اول تا آخر، همهاش زجر است. گفت کاشکی 20 سال پیش یکی همین جمله پیامبر(ص) را به ما میگفت. گفت الآن تمام خستگی این 20- 30 سال از تن من بیرون رفت که خدا من را میبخشد. گفتم خداوند حتماً میبخشد مخصوصاً اگر حجابت را هم درست کنی قطعاً بهشتی هستی. الآن تا دم درش هستی بقیهاش را هم برو که داخل شوی. خیلی خانم مهربانی بود و برای خانوادهاش زجر کشیده بود این بنده خدا اینقدر خوشحال شد. یک پدری آمد گریه کرد، بخاطر همین جمله پیامبر(ص)، عین بچه بلند بلند زیر گریه زد. گفت الآن شما میدانید که 10- 15 سال است که روزی دوبار باید بچهام را بیمارستان ببرم؟ هر روز! و هر بار یک ساعت و نیم – دو ساعت کار دارد. و این بچه درد میکشد و من توی خودم میریزم و مادرش اشک میریزد و پزشکان میگویند قابل علاج نیست. ولی این روایت را که گفتم – بچهاش هم آنجا بود – دیدم این پدر، مادر، بچه، سهتایی به همدیگر نگاه کردند خندیدند. امام صادق(ع) فرمودند نگویید اینهایی که معلول به دنیا میآیند به اینها ظلم شده است نه، خداوند به گونهای جبران خواهد کرد، هرکسی که اینجا زجر کشیده، زجری که خودش مقصر آن نیست که وقتی از این عالم میرود میگوید کاش بیماری من ده برابر من بود اگر میدانستم اینطور جبران میشود زحماتی که در دنیا کشیدم.
پیامبر(ص) میفرماید سه قطره مقدس در این عالم هست، 1) قطره اشکی که به عشق و خوف خدا میریزی. 2) قطره خون شهید، 3) قطره عرق کارگر. روایت داریم بعضی از گناهان شما با استغفار بخشیده نمیشود با عرقریزی و کار کردن و سختی کشیدن و خدمت کردن بخشیده میشود. مقاماتی هست که با استغفرالله گفتن به دست نمیآید بلکه با رنج بردن به دست میآید. اینها هم هست. امام صادق(ع) فرمودند اولاً این را بدان که اگر کسی گرفتار این مشکلات طبیعی و بدنی باشد و با خدا قهر نکند، فحش ندهد، اگر این حالت باشد قطعاً از این عالم که میرود در عالم بعد، این 30- 40 سال زود میگذرد برای ما که گذشت تمام شد آخرهایش هستیم، بعد که از این عالم میرود چنان بهرهمند خواهد شد که اگر اختیار داشته باشد میگوید میشود من برگردم دوباره زندگی کنم؟ و این دفعه غیر از این که فلج هستم کور و کر هم باشم! این را میگوید. تا بلاها سراغم بیاید و پاداش من اینقدر زیاد است چیزی داری به من میدهی که من تصور آن را نمیکردم. فرمودند به آنها ظلم نمیشود.
دوم؛ بحث این است که اتفاقاتی که گاهی سر بعضیها میآید که مشکلات جسمی و مادی پیدا میکنند تقصیر خدا نیست ظلم خدا نیست، ظلم ممکن است باشد ولی ظالم آن خدا نیست. یا خودت هستی، مثلاً بنده یک بیماریای دارم به من میگویند این غذا را نخور، میخورم، بعد پدرم درمیآید بعد درد میکشم، رنج میبرم! بعد میگویم برای چه رنج میبرم؟ خب خودت کردی که لعنت بر خودت باد! یک عده هم مظلوم هستند ظالمش خودشان نیستند کسان دیگر هستند. یک نفر با ماشین زده فلجتان کرده، پدر و مادر یک کاری کردند بچه ناقص به دنیا آمده، معالجهای باید میکردند نکردند، شرابخوار بوده، معتاد به مواد مخدر است، بچه به دنیا آمده با یکسری عیوب جسمانی، اعصاب، اخلاق. خب تو مظلوم هستی ولی خدا ظالم نیست پدر و مادرت ظالم هستند. آن پزشک نادان تاجرمسلک که درست رسیدگی و معالجه نکرد او ظالم است.
یک نکته دیگر، امام صادق(ع) اینجا میفرمایند این ابتلاء هم تأدیب و ادب برای بعضیها هست که گرفتار آن هستند و برای بعضیها که شاهد آن هستند درس عبرت است. ضمن این که شما لزوماً فکر نکن که تصوری که تو از آن شخص داری دقیقاً با تصوری که خودش از خودش دارد یکی است. – متوجه شدید چه عرض کردم؟ - من یادم میآید در عملیاتی بودیم، در درگیری، یکی از بچهها ترکش خورد نه شهید میشد نه میشد او را نجات داد. دوست خود ما بود. هی نشستیم گفتیم خدایا چه کارش کنیم؟ عقب که نمیتوانیم برویم، 30- 40 کیلومتر در عمق دشمن، در محاصره بودیم ما هم امکانات پزشکی نداشتیم بلد هم نبودم، اگر پزشک هم باشد در اتاق جراحی هم باشد کاری برای این نمیتواند بکند، حتی یکی از رفقای ما که ایشان هم بعداً در یک عملیات دیگر شهید شد شهید عباس ابراهیمی، به من گفت که حسن بزنیم خلاصش کنیم! گفتم یعنی چه؟ مگر ما در اسلام خلاص کردن داریم؟ گفت این دارد دست و پا میزند دارد درد میکشد، گفتم ما چنین اجازهای نداریم. گفت بگذاریم درد بکشد؟ من آنجا یک خلاصهای گفتم، چون آنجا جای این بحثها نبود بعداً تفصیلی به او گفتم، در عملیات بعد او شهید شد من خودم مجروح شدم. قضیه این بود من گفتم نگاه کن این که دارد الآن دست و پا میزند، ده دقیقه دست و پا زد تا شهید شد گفتم اولاً ما از کجا میدانیم که این دارد درد میکشد؟ شاید این عکسالعمل طبیعی بدنش است ولی معلوم نیست، ما داریم از بیرون میترسیم ما شاید بیشتر داریم میترسیم تا خودش، ما چه میدانیم چیه؟ از کجا ما میدانیم این الآن دارد خیلی درد میکشد؟ ثانیاً این که شاید این دارد هر لحظهای که فرضاً دارد درد میکشد هزار سال مقامات معنوی و پاداش به او میدهند. تو الآن بخواهی این را خلاص کنی، بعد روز قیامت یقه تو را میگیرد میگوید چه کسی گفت تو من را خلاص کنی؟ من داشتم به مقامات بالا میرسیدم. برای هر لحظهاش داشتند به ما این همه باغات و بهشت و امکانات میدادند تو چرا قطعش کردی؟ گفتم ما اولاً از کجا میدانیم که این دارد درد غیر قابل تحمل میکشد ثانیاً از کجا میدانی که به نفع او نیست؟ ما حق نداریم کسی را بکشیم. چند دقیقهای ایشان دست و پا زد و شهید شد. جزو مفقودین است و جنازهاش همانجا ماند. ما شرق دجله 40 کیلومتر در عمق دشمن بودیم. خب حالا ما از بیرون نگاه میکنیم خودمان را جای آن کسی که مثلاً فلج است و فلج به دنیا آمده میگذاریم میگوییم طفک! در حالی که واقعاً معلوم نیست این احساسی که ما نسبت به او داریم نسبت به خودش دارد. بسا که این همینجوری از اول عادت کرده است! من نمیگویم خوب است، میخواهم بگویم این تصور ما که خدایا چرا اینقدر این را زجر میدهی؟ خداوند میگوید اولاً من او را زجر ندادم خودتان دادید! ثانیاً من پاداش میدهم. ثالثاً شما چه میدانید که او واقعاً همان تصور تو را دارد؟ شاید به آن عادت کرده، احساس او با احساس تو فرق میکند. امام صادق(ع) به اینها اشاره میکنند و همینطور نکات دیگر که فعلا کافی است.
امیدوارم توانسته باشم اصل این سؤال را پاسخ داده باشم. بحث ما این بود: دقیقاً فرق تمدن جدید اسلامی با تمدن دیگر چیست؟ آیا در علوم طبیعی و تجربی و کشف است؟ نه. 1) اولین دعوت به این علوم در جهان اسلام و تمدن اسلامی بود. از امثال امام صادق(ع). 2) تفاوت آن با علوم طبیعی در دانشگاه سکولار این است که در دانشگاه و تمدن غیر دینی اینها را بررسی میکند رگ، استخوان، پی، اعصاب، ولی عقلش را تعطیل میکند و نمیپرسد که چرا این کارها دارد میشود؟ دیدید میگویند اینقدر پیچیده است، این کارها میشود، این با آن ارتباط دارد و... بعد میگوییم خب برای چی؟ چرا اینطوی است؟ میگویند آنها دیگر به ما مربوط نیست! به علم مربوط نیست! ما چه میدانیم برای چیست؟ اتفاقاً تا این لحظه حس و تجربهتان را به کار انداختید از این لحظه به بعد عقلتان را هم به کار بیندازید. امام صادق(ع) فرمودند عاقلانه تجربه کن نه بدون عقل. اگر این کار را بکنید آن وقت میفهمید که همه اینها نگاه توحیدی به علوم میکنند، و الا چرا علوم تجربی در بعضی از دانشگاههای دنیا پیشرفت میکند ولی سکولارتر میشوند؟ سکولار هستند یعنی غیر دینی خدا، معاد، حکمت همه را حذف کرده است در حالی که دارد اینقدر دقت و پیچیدگی میبیند. امام صادق(ع) فرمودند درست نگاه کن و درست نتیجه بگیر.
این یکی از تفاوتهای دانشگاه دینی اسلامی و تمدن اسلامی با نوع غیر دینی آن است. ببخشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی